یه زندگی بی رویا

گاهی فکر می کنم کاش ما هم مثل اون عروسک های کودکی هامون بودیم که دست،سر و پاشون جدا می شد. اونوقت کلمون رو می کندیم می بردیم زیر شیر آب داغ خوب با شامپو می شستیم. قسمت های سیاه شده رو هم تو وایتکس می ذاشتیم. اینجوری شاید می شد از شررویاهای بیخود، آدم هایی که سهممون ازشون فقط به رویاس وهر چی بی خودی تلنبار شده تو کله مون راحت می شدیم. بعد که خوب پاک می شد می ذاشتیم سر جاش شاید فرصتی برای زندگی کردن پیدا می کردیم. واقعن دلم می خواد بعضی ها در خاطرم نباشن،نه یادشون، نه خاطراتشون و نه زخم هاشون. دلم یه زندگی بی رویا می خواد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد