گاه

در زندگی، گاه های وجود دارد که فکر می کنی داری به شدت شکنجه می شوی، اما نمی دانی به چه گناهی ! این شکنجه، گاه گاهی تکرار می شود ، به گونه ای که فکر می کنی، نه به یقیین می رسی که باید درد بکشی. گویی تمام عناصر طبیعت مصصم شدند تا کاری کنند که دردت بگیرد. گاهی اینقد درد می کشی که از آستانه دردت می گذرد.آن وقت با دردت کنار می آیی، اما گویی همیشه انسان هایی هستند که ازت سوال کنند و تو نه برای سوال انها جواب داری، نه برای علامت سوالهای بزرگی که تو چشمانت سالهاست خیس خورده اند . دیگر درد، درد دل نیست درد سوالهایی است که بی پاسخ مانند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد