دیشب تو خیابون به هر کسی که بهم لبخند زد و سال نو رو تبریک گفت،پاسخ دادم بدون اینکه بپرسم شما؟
یاد روزهای اول ترم یک لیسانس افتادم، اون روزها تو خیابون خیلی ها بهم سلام می کردند و ساعت می پرسیدند و من هم فارغ از هر گونه بد بینی و با سادگی تمام، نه تنها زمان دقیق رو بهشون می گفتم بلکه با لبخند جوابشون رو می دادم و تازه کلی هم احوال پرسی می کردم، بعد ها کلی مسخرم کردند که نبایدجواب بدی این متلک است.
بزرگتر که شدم فهمیدم سادگی من با دنیای آلوده ای که مردمانش سلام به غریبه رو متلک و پاسخ به لبخند را نشانه سبکسری می دانند، همخونی نداره و یاد گرفتم دیگر به غریه ها لبخند نزنم و گونه ای راه بروم که انگار کسی رو نمی بینم تا همه بدودند که من چقد موقر و سنگینم. انقدر که لبخند زدن از یادم رفت ، حتی از یاد بردم به آنهایی لبخند بزنم که دوستشان دارم، انقدر سرم روی سنگ فرش ها بود که ندیدم چشمهایی رو که برام اشک ریختند و لبخند هایی را که بیهوده از یاد زمان رفتند ، اون سنگینی هم باری شد روی دلم.
دارم تمرین می کنم برگردم به همان اصول اولیه ای که در کودکی بدون گذراندن هیج کلاسی از بر بودم، دارم یاد می گیرم به هر کسی لبخند بزنم و اگر کسی بهم لبخند زد نگویم شما؟ حتی اگر سبکسرم خوانند باز لبخند می زنم ...
برگشت به اصالت در پشت مرزهای غربت.... دختر؛ تو چه میکنی؟ داری اسطوره می سازی از خودت ؟ :D کلی خوشحال شدم که دیدم داری به خودت رجعت می کنی و دوباره و دوباره زندگی را از نو زندگی می کنی.
joyeux noel
قشنگترین لحظه ها را برایت آرزو می کنم دخترک مهربون.
سلام لیلا خانم. خوبی؟ تعطیلات کریسمس خوش میگذره؟ مواظب خودت باش عزیزم.
متنفرم از دنیای کوچیک این آدمهایی که از زنده بودن نفس کشیدنش و اون هم به صورت غریضی بلدن
نوشته هات هنوز آدم رو با خودش می بره
موفق باشی !
لبخند بزن. ما که لبخند زدن یادمون رفته !
مهم اینه که کجا ببره ، امیدوارم تو جای بدی نری؟!!!
و چه قدر زیباست لبخند های بی بهانه...