یه غروب سرد

هوا خیلی سرد شده، آنقدر که ترجیح می دی از اتاق بیرون نیایی و همون جا تو تخت بمونی. 

  

رفتم چتر خریدم منتظرم فردا بارون بیاد با چترم پز بدم ....

نظرات 2 + ارسال نظر
. شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

بارون رو دوست دارم ٫ اما بدون چتر...

معصومه سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ

سلام یادته رفته بودیم باغ پایین چقدر هوا سرد بود تو و زینب از شدت سرما از کنار آتیش یک قدم اون ور تر نمی رفتید مامان خیلی برات سلام رساند فکر می کرد هنوز اینجایی

یهش سلام برسون مگه بهش نگفته بودی . بگو نگران نباش بازم می یاییم می ریم عصرونه می خوریم سر زمین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد